Archive for ژوئیه 5, 2008

وداع

وداع

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانۀ خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانۀ خویش


می برم، تا که در آن نقطۀ دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکۀ عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه


می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو، ای جلوۀ امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال


ناله می لرزد، می رقصد اشک

آه، بگذار که بگریزم من

از تو، ای چشمۀ جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من


به خدا غنچۀ شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعلۀ آه شدم، صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید


عاقبت بند سفر پایم بست

می روم، خنده به لب، خونین دل

می روم، از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل


تهران – مهر 1333

Leave a comment »